دلتنگ مولایم
22 شهریور 1393 توسط اعتمادي فر
- بیا که سوختم زهجر روی ماه تو /تمام عمر دوختم دو چشم خود به راه تو /بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو / بدین امید زنده ام که گردم از سپاه تو سلام افا باز هم امدم همان سربازی که نمک خوردو نمکدان را شکست .اما امدم باز هم به امید کرمت امدم ردم نکن اقا جان . میدانم تاخیر در نیامدنت به خاطر من است اقا . شرمنده ام . نمیدانم چقدر باید بگذرد تا درک کنم که چقد اقایم غریب است.حتی غریب تر از جدش علی … شرمنده ام اقا همه ما سرگرم شده ایم .سرگرم به زندگیمان .میبینیم که هر از گاهی گره ای هم به زندگیمان افتاده . فقط صدایت میزنیم تا گره رو باز کنی وباز هم فراموشی وباز هم فراموشی ..شرمنده ام اقا اما تا کی باید مولایمان را از یاد ببریم ..باید سرباز خوبی باشم تا نگذارم اقایم غریب بماند . دوستت دارم اقا سرباز ناقابل و شرمنده ات